هدف؛چگونگی هدفگذاری ،دلائل موفقیت و شکست در اهداف

هدفگذاری چیست ؟ هدف چیزی است که تفاوت ایجاد میکند و کمک میکند که ما بدانیم به کدام مسیر باید برویم و در لحظه میتوانیم متوجه شویم که داریم به سمت آن حرکت میکنیم یا خیر.
تصور کنید شخصی را که تصمیم گرفته در مسابقات چند رشته ای شرکت کند و میداند که باید بصورت مستمر و روزانه تمرینهائی از قبیل شنا و دوچرخه سواری و کوه نوردی و دویدن را تمرین کند و به شدت مراقب تغذیه اصولی و وزنش باشد چرا که در چنین مسابقه ای هر چه سبک وزن تر و قوی تر باشد بهتر میتواند از پس مسابقه برآید
اما عموما روزها تمرین هایش را یکی در میان انجام میدهد و گاه و بیگاه به دلایل بی حوصلگی و تنبلی میلی به انجام مرتب تمرین ها ندارد و … چون اون هدف مشخصی ندارد

در صورتی که اگر هدف مشخص مکتوب داشت که به عنوان مثال من میخواهم امسال در این مسابقات که با حضور 150 شرکت کننده برگزار میشود حضور قدرتمندی داشته باشم و جزو ده نفر برتر این مسابقات شوم و برای رسیدن به منظور چنین هدفی واضح است که باید چه کنیم
چگونه برنامهریزی کنیم؟
باید برنامه داشته باشیم که من در هر روز چه مقدار از هر کدام از ورزش ها را تمرین خواهم کرد و این گونه در هر زمانی که داریم فعالیتی انجام میدهیم با خودمان بگوئیم آیا این کار مرا در رسیدن به هدفم کمک میکند یا خیر
به عنوان مثال چنین فردی اگر قرار باشد وقتش را به خواندن مجله ای بگذراند در حالی که تمام تمرین ها را انجام داده و روی مبل دراز کشیده اون مجله باید از خانواده کدام نوع مجلات باشد ، جدول ، سرگرمی ، یا تخصصی در مورد نحوه موفق شدن در مسابقات ورزشی و تغذیه اصولی ورزشکاران حرفه ای و سرگذشت قهرمانان رشته های مختلف ورزشی
وقتی شما هدفی داشته باشید که بسیار با قدرت آن را دنبال میکنید تمام کارهای حاشیه ای که انجام میدهید را هم در بر میگیرد حتی هدف شما میتواند تعین کند با چه گروه افرادی روابط بیشتری ایجاد کنید و با چه گروه افرادی روابط خود را کم یا حتی قطع کنید از چه کسانی مشورت بگیرید . مثلا یک ورزشکار حرفه ای قطعا لازم است روابط خود را با یک فرد سیگاری تا حد امکان کمرنگ تر کند چون سنخیتی در رسیدن به هدفش ندارد و البته باید روابطش را با مربی های ورزشی ، دیگر ورزشکاران حرفه ای و کسانی که اهداف مشترکی دارند بیشتر کند و صد البته که زمانیکه در اتمسفر چنین الگوها و جمع هائی قرار میگیرد بسیار محتمل است که در مسیر به خواسته خود نزدیک تر شود ولو این که هدفش را کاملا لمس نکند اما به هدفش نزدیکتر میشود و نکته مهم هدف داشتن و نداشتن همین است که داشتن هدف کمک میکند در مسیری مشخص گام برداریم و فعالیتها و روابط دیگر جنبه های زندگی مان را در راستای آن مشخص کنیم درست شبیه کسی که قرار است به سفری کوتاه برود و از قبل میداند که قرار است این سفر چند روزه باشد و به کدام سمت کشور برود مشخصا چنین فردی اگر در مسیرش مقدار کمی هم انحراف معیار داشته باشد در نهایت به جای این که قدری در مسیرش منحرف شود ناگهان به جای مغرب از مشرق سردر نمیاورد چون در هر صورت در حال حرکت کردن در مسیر هدفش است و میدانسته که چه مقدار آب و غذا و آذوقه و چگونه وسائلی برای این سفر همراه داشته باشد و چه چیزهائی ضرورت ندارد داشتن هدف دقیقا مثل این است که در یک همایش شرکت کنید و در ابتدای ورود به هر کدام از شما یک اسلحه با گلوله های کاملا پلاستیکی بدهند و سخنران پس از چند لحظه که از سخنرانی اش گذشت به شما بگوید تفنگها را مسلح کنید و آماده شلیک باشید و با شمارش من شلیک را شروع کنید اولین سوال همه حضار این است به کجا به چه چیزی شلیک کنیم و سخنران همین طور که دارد از جایزه چند ده میلیونی برای کسی که برنده شود ناگهان دستور شلیک میدهد و یکی از حضار در همین لحظه بی اختیار اسلحه اش را کاملا بدون هدف خالی میکند و در سالن همهمه ای به پا میشود و همه گیج و سردرگم نمیدانند چه کنند و از طرفی هم جایزه را میخواهند و هر کسی در آن شلوغی فقط به دنبال این است که هدفی که باید به آن شلیک کند کجاست نباید خیلی دور باشد همین نزدیکی هاست کم کم فریاد همه بلند میشود که ما هدف را نمیبینیم کمک کنید هدف را پیدا کنیم و سخنران هم روی سن فریاد میزند که وقتتان داره تمام میشه سریع تر اقدام کنید و شانس خودتون برای برنده شدن امتحان کنید و شلیک کنید ، زود باشید دیگه معطل چی هستید شلیک کنید ، چند نفری دیگر گمان میکنند آن چراغی که از اتاق فرمان سخنران را روش کرده میتواند هدف باشد و شروع به شلیک کردن به آن میکنند و سالن پر از دیوانگی میشود تا این که سخنران در میکروفون خودش با صدای بلند فریاد میزند به این سیبل شلیک کنید و حالا هیچ کس تردید ندارد که هدف مشخص شد و همه شروع به تیر اندازی به سمت سیبل میکنند و این داستان تفاوت افراد هدفمند و بی هدف را به روشنی مشخص میکند در این داستان افراد ابزار شلیک داشتند ، انگیزه هم داشتند ، اراده هم داشتند ، اما هدف نداشتند و برخی گلوله هایشان را هدر دادند و برخی دیگر هم فقط در سردر گمی بودند که در نهایت باید به کجا نشانه روند و شلیک کنند و درنهایت چیزی که مهم است این که پس از مشخص شدن هدف خیلی از تیرها به خطا رفت اما به جهتی دیگر نرفت برخی با چند درجه انحراب به کناره های سیبل خورده بودند برخی با انحراف بیشتر به اطراف سیبل خورده بودند و برخی با انحراف خیلی زیاد به چند متری سیبل خورده بودند اما همگی درست به یک مسیر شلیک کرده بودند و همه تیرها به آنجا شلیک شده بود نه به سمت در ورودی سالن یا اتاق فرمان و … یعنی در صورت داشتن هدف درست ممکن است شما به هدف نزنید اما در مسیر هدف هستید و تفاوت هدف در زندگی و شلیک کردن این است که گلوله شما هدر نرفته و با مقداری اصلاح مسیر و اقدامات میتوانید به نتیجه مطلوب برسید
چرا به اهدافمان نمیرسیم ؟
دلایل بسیار زیادی برای نرسیدن به اهدافمان میتواند وجود داشته باشد اما اینها همچون دومینوئی میباشند که اگر موفق شویم اصولش را رعایت کنیم و به کار ببندیم خیلی از دلایل در بخش ویژگی های هدف و اصول هدفگذاری درست از بین میروند اما به چند نکته ظریف که در ویژگی ها و اصول وجود ندارد یا نیاز به توضیح بیشتر دارد اشاره میکنم
- همان ابتدا به ساکن هدفگذاری که حتی با تمام اصول و ویژگیهای هدف برای خودمان در نظر گرفته ایم هدفی نبوده است که واقعا و از عمق جان میخواستیم مثال: یکی از اطرافیان ما در حوزه کاری خودش با تلاش و پشت کار فراوان به دست آوردهای مالی فراوانی میرسد و ما انگشت به دهان و حیران میخواهیم همچون او نتایج عالی خلق کنیم و برای خودمان هدفی با تمام الگوها و متدهای اصولی هدفگذاری بنا کرده ایم اما در عمل به برنامه ای که برای رسیدن به هدفمان داریم جامه عمل نمیپوشانیم چون هدف ما نبوده و این هدف را صرفا به خاطر نوعی دستیابی به نتیجه ای که توسط کس دیگری خلق شده است انتخاب کرده ایم و حالا هم خیلی علاقه ای از درون برای رسیدن به آن نداریم در حالی که به عنوان مثال کسی که او را الگوی رسیدن به هدف گذاشته ایم که با وجود تلاش های بیش از حد و استمرارش او به کار مورد نظر علاقه و اشتیاق داشته که ما ابدا این علاقه و اشتیاق را در اهدافمان لحاظ نکرده ایم و او در ابتدای شروع کار کردش 5 به 0 از ما جلو بوده است بنابراین یکی از مهمترین ویژگیهای هدف این است که عمیقا آن را بخواهیم که البته قدرت نیاز از اشتیاق بسیار بیشتر است به عنوان مثال کسی که زیر آب در حال خفه شدن باشد این اشتیاق به زندگی نیست که برایش دست و پا میزند بلکه مغز که فرمانده وجود است نیاز به تنفس را بسیار جدی احساس میکند و تمام قوا را به کار میگیرد تا از هر روزنه ای برای بقا اقدام کنند اما وقتی به مقداری که خیالش راحت باشد هوا برای تنفس وجود داشته باشد تنفس سطحی و معمولی خودش را دنبال میکند اما اگر کسی بخواهد تنفسی عمیق و سلامت محور داشته باشد آنجاست که توجه به سلامتی و طول عمر همراه با بدنی سالم کمک میکند تا اشتیاق ورزش کردن یا تنفس عمیق فراهم گردد
- عدم تمرکز : مهمترین مهارت قرن حاضر به گفته دارن هاردی تمرکز است . چرا که در این دوران حواس پرت کننده های فراوانی داریم که هر کدام به نوعی توجه و نظر ما را میطلبد و هر کدام میخواهند بخشی از ذهن ما را بخود اختصاص دهند مانند تبلیغات ، بازاریاب ها ، فروشنده ها ، تلفن همراه ، شبکه های اجتماعی ، اینترنت ، تلویزیون ، سریال ، اخبار ها و … و… اما این هنر ماست که بتوانیم در این میان به آنچه توجه کنیم که برای رسیدن به هدفمان به آن نیاز داریم و در واقع ما در هر زمانی هر کاری که انجام میدهیم یا به ما کمک میکند که به هدفمان نزدیک شویم یا ما را از هدفمان دور میکند و در قانون تمرکز توجه به این نکته بسیار به ما کمک میکند چون اگر دائما کارهائی انجام دهیم که به هدفمان نزدیکمان میکند هم کار درست را انجام داده ایم و هر در راستان هدفمام گامی برداشته ایم و هم اینکه متمرکز عمل کرده ایم و این عالی است
از راهکارهای دیگر تمرکز این است که وظائف چند گانه نپذیریم
و همین طور کارها را به اجزای کوچک تر تقسیم کنیم و گام اول را به اجرا درآوریم
- فراموشی : ما انسانها موجوداتی فراموشکار هستیم و در عین حال که خیلی چیزها را میدانیم اما بندرت عمل میکنیم و یکی از عوامل عمل نکردن فراموشی است که بهترین راهکارش این است که لیست اهداف را مشخص کنیم و در جائی در معرض دید قرار دهیم تا مرتبا به خودمان یادآوری کنیم که به کجا میخواهیم برویم
- اندازه گیری نکردن : همانطور که وقتی از شهری برای مسافرت به شهر دیگری از تابلوهای بین راهی که مصافت باقی مانده تا مقصد را نمایش میدهد استفاده میکنیم در رسیدن به اهدافمان هم باید از ابزارهائی که فاصله مان را تا هدف بتوانند اندازه گیری کرد باید استفاده کنیم تا در هر زمان بدانیم که در کجای مسیر قرار داریم
- سهل انگاری یا ساده انگاری : این دو زمانی اتفاق میافتند که مقدار ی خوش شانسی همراهمان بوده و گمان میکنیم همیشه اوضاع به شکلی عالی پیش میرود و همانطور است که ما میخواهیم الکس فرگوسن مربی بزرگ تیم آرسنال میگوید همیشه به شاگردانم گفته ام ساده انگاری یعنی اینکه تصور کنید قبل از اتمام سوت پایان بازی توسط داور تصور کنید که با اختلاف چند گل بازی را برده اید و میتوان به نمونه بارز این نوع باخت ها بازی فرانسه را در مقدماتی جام جهانی مثال زد که تا دقیقه 90یک ، صفر از تیم [A1] مقابل عقب بود اما در دقیقه 90 یک گل و در دقیقا 91 یک گل دیگر روانه دروازه حریف کرد و 3 امتیاز بازی را از آن خود کرد بنابراین اگر قبل از رسیدن به هدفتان و فقط در هنگام نزدیک شدن به آن از ادامه دست کشیدید بدانید که ساده انگاری کرده اید
- انتخاب اهداف اشتباه و بزرگ که نشان از عدم توجه به ویژگیهای هدف است
برای مثال برگزیدن اهداف بزرگ میتوان به این نکته اشاره کرد کسی که هنوز برای اولین بار هم نتوانسته کالائی را بفروشد و هدفگذاری کرده که میخواهد برای مدت 3 ماه آینده بیش از هزار عدد کالای مورد نظر را بفروش برساند اما هدف درست این است که ابتدا یک عدد از آن را بفروشد و بسته به نوع سختی یا آسانی فروش کالای مذکور هدفی را انتخاب کند که مقداری هم چالشی باشد و برای رسیدن به آن نیاز به تلاش و تفکر و خلاقیت داشته باشد
چگونه هدفی باید داشته باشیم ؟
هدفی که برای خود برمیگزینیم لازم است در راستای ارزش های مان باشد و ارزش ها همان چیزهائیست که واقعا در زندگی خواهان آن هستیم و زمانی که به روزهای دور دست زندگی مینگریم دوست داریم آنگونه باشیم
به عنوان مثال شخصی در حال حاضر نوجوان یا جوانی است با سن زیر 20 سال اما زمانیکه خود را در سنین 40 یا 50 یا حتی بیشتر متصور میشود ایده آل هائی را در سر میپروراند که همان ها ارزش هایش هستند و برای اشخاص مختلف متفاوت است مثلا برای یک نفر شهرت در بازیگری است برای کسی دیگر شهرت در زیبائی اندام و پرورش اندام است برای شخصی دیگر جایگاه شغلی بخصوصی مد نظر میاید برای شخصی خانه و ویلا و دیگر امکانات مالی و رفاهی در نظر میآید برای شخصی کوهنورد حرفه ای شدن و صعود از بلندترین قله ها و …. اما آنچه مهم است این که بدانیم ارزش ها در آینده دوردست قرار دارند و آنچه به ما کمک میکند به آن برسیم و در آن ثابت قدم بمانیم این است که ارزشهایمان را بر اساس اهمیت اولویت بندی کنیم و سپس آنها را تبدیل به برنامه کنیم رسیده به ارزش ها و خواسته ها بدون هدف شبیه این است که بخواهیم پای پیاده و بدون گذشتن از دامنه کوه به قله برسیم بنابراین هدفگذاری کمکمان میکند که نیم نگاهی به قله داشته باشیم و بدانیم که داریم چه میکنیم اما در عین حال با جدیت به سمت اهداف که رفته رفته ما ار به ارزشهایمان و تعالی در زندگی سوق میدهد برساند و از مهمترین خواص هدف واضح بودن و مشخص بودن آن است و در واقع به کمک هدف تعین میکنیم برای رسیدن به ارزش ها و خواسته هایمان به چه نتایج و دست آوردهائی باید برسیم تا مجموع این اهداف برایمان ارزشهایمان را به ارمغان بیاورد
برای نمونه شخصی که دوست دارد پس از 80 سال زندگی تندرستی و سلامت را کاملا همراه داشته باشد و این برایش بسیار ارزشمند است لازم است برای تحقق این ارزش آن را به اهدافی کوچکتر و نزدیک تر بیاورد و با اقدام های رسیدن به هدف مورد نظر پیش برود که در این مثال میتواند داشتن وزن مطلوب تا تاریخی مشخص هدف قرار گیرد و برای رسیدن به این هدف مورد نظر در برنامه روزانه مان ورزش را میگنجانیم و میزان کالری دریافتی را مراقبت میکنیم تا به هدف برسیم و رسیدن به هدف های متوالی ما را در زندگی به ارزشهایمان خواهند رساند
ویژگیهای یک هدف اصولی چیست ؟
- مکتوب بودن و نوشتن هدف
شاید بتوان به جرات گفت از مهمترین ویژگی های هدف نوشتن آن است چون مغز ما خیلی از زمانها ما را فریب میدهد چون یکی از وظائف مهم مغز پائین نگه داشتن انرژی است و فکر کردن و هدفگذاری کاریست که از مغز انرژی میگیرد بنابراین مغز میگوید من که میدونم دقیقا چی میخواهم دیگه چه کاریه که بنویسم اما درست پس از آن که قلم در دست میگیرید تازه متوجه میشوید که برای نوشتن بهتر هدف باید قدری فکر کنید و هدفتان را سامان دهید تا ویژگیهای لازم و اصلی یک هدف کارآمد را داشده باید و از مهمترین آنها همین مکتوب کردن است
سالها پیش دانشگاه هاروارد تحقیقاتی انجام دادند در مورد دانش آموزانی که ترم آخر بودند و نزدیک فارغ التحصیل شدن بودند از آنها پرسیدند که برنامه شما برای پس از فارغ التحصیلی چیست ؟
حدود 86% اعلام کردند که فعلا که دانشجوئیم حالا باشه فارغ التحصیل بشیم و مدرکمون بگیریم بعدش بریم ببینیم تو بازار کار چه کارهائی میتونیم انجام بدیم و … و فعلا هدف مشخصی به اون صورت که بخواهیم عنوان کنیم نداریم
حدود 13% اعلام کردند که ما تا حدودی میدانیم که پس از فارغ التحصیلی قرار است چه کنیم و کاملا نقشه آینده را در ذهن ترسیم کرده ایم . از این افراد پرسیده شد آیا آن را جائی یادداشت هم کرده اید یا فقط در ذهن دارید : گفتند نه دیگه نیازی نیست ما همین جا همیشه در ذهن داریم و همیشه همراهمان هست
اما حدود 3% دانشجوها عنوان کردند که بله هدف دارند و دقیقا میدانند که پس از فارغ التحصیلی چه راهی را ادامه میدهند و دقیقا میدانستند که پس از فارغ التحصیلی چگونه حرکاتی قرار است انجام دهند و حتی برخی از آنها در حال حاضر مشغول فراهم کردن مقدمات کارشان بودند و منتظر فارغ التحصیلی و مدرک نبودند و برای هدف خود برنامه داشتند
اما پس از تحقیق از افراد خواسته شد که طی بیست سال آینده چنانچه تغئیری در محل زندگی خود داشتند به دانشگاه اعلام کنند و پس از بست سال که برگشتند تا تحقیقاتشان را تکمیل کنند متوجه شدند از گروه اول که هدفی نداشتند عده کمی توانسته اند موفقیتهائی را بدست آورند اما خیلی هم موفقیت های چشمگیری نبود
از گروه دوم که هدف داشتند اما یادداشت نکرده بودند عمدتا موفقیتهائی بدست آورده بودند اما در سطح خیلی کلان نبود ولی اوضاع از گروه اول خیلی بهتر بود
اما وقتی با گروه سوم مواجه شدند متوجه شدند عمدتا به موفقیتهای بزرگی در سطح کلان دست پیدا کرده اند
و نتیجه گرفتند که نوشتن هدف و مکتوب بودن آن علاوه بر برنامه پیاده سازی و راهبردی رسیدن به اهداف بسیار نقش مهمی در رسیدن به خواسته ها و اهداف دارد
ادامه ویژگیهای هدف :
دلایل متداول جهانی به هدف رسیده ها ؟
مثبت نگری : برخی تصور اشتباهی از مثبت نگری دارند و فکر میکنند که مثبت نگری یعنی بگیم همه چیز عالیه و همه جا گل و بلبل و … در صورتی که مثبت نگری یعنی در اوج سختی و یا ناگواری هائی که خواسته و ناخواسته در طول رسیدن به اهداف برایمان پیش میآید نگرش مثبتی داشته باشیم و به خودمان متذکر شویم که این سختی ها گذرا هستند و در نهایت من هستم که به موفقیتهایم دست پیدا میکنم و تصور رسیدن به خواسته ها باعث میشود مثبت نگر باشیم یعنی نگرش خودمان را از روی مسائل منفی برداشته و به جنبه های دلخواه و دوست داشتنی سوق دهیم و نکته مهم مثبت نگری این است که ما را در راستای رسیدن به اهداف مقاوم تر و مصمم تر میکند چون انتهای مسیر را میبینیم که خواسته مان محقق شده اما اگر منفی نگری کنیم و توجه خودمان را به مسائل حین مسیر و مشکلاتی که در حال حاضر داریم بگذاریم انرژی حرکتمان را میگیرد و ذوق و شوق رسیدن به اهداف را در ما میکشد
بنابراین همچون به هدف رسیده ها مثبت نگر باشیم
مرورگری : حتما خیلی شنیده اید که تکرار مادر یادگیری است اما این مرور کردن چه ربطی به رسیدن به اهداف دارد : از آنجا ذهن ما بسیار فعالیت های گوناگونی انجام میدهد و در دنیای شلوغ امروز به چیزهای گوناگونی باید توجه کند حواس پرتی عامل مهمی میشود برای نرسیدن به اهداف ، چون فراموش میکنیم چه اهدافی برای خودمان تعئین کرده بودیم . به همین خاطر از علل رسیده به اهداف مرور خود اهداف است تا بدانیم به سمت چه مقصودی در حرکت هستیم
متمرکز :
مشتاق :
متعهد :
دلایل متداول جهانی به هدف نرسیده ها ؟
- عدم شفافیت
- عدم واقع بینی
- مرور نکردن
- پشتکار نداشتن
- عدم تمرکز
- عدم برنامه ریزی
- منفی بافی
- ترس از شکست
دیدگاهتان را بنویسید